دنیای شیرین ظهور آقا

  • خانه 

# هفته پژوهش

26 آذر 1396 توسط شهید خوشنام

 

اهداف برگزاری هفته پژوهش و فناوری

اهداف ملی

_ ترویج فرهنگ پژوهش و فناوری در سطح کشور و ارتقای شأن و جایگاه پژوهش و فناوری و فعالان در این حوزه
_ تشویق و ترغیب پژوهشگران و فناوران کشور به تولید بیشتر علم و فناوری و ثروت ناشی از آن
_ تبیین وضعیت موجود پژوهش و فناوری، روندها و آینده آن در کشور برای افکار عمومی و مسؤولین و اخذ بازخورد برای هماهنگی و پیشرفت کار
_ شناسایی و عرضه یافته‌های پژوهشی و فناوری
_ بسترسازی برای تجاری‌سازی یافته‌های پژوهشی و فناوری‌های توسعه‌یافته
_ برقراری ارتباط سازنده میان پژوهشگران و فناوران دستگاه‌های اجرایی و خریداران دستاوردها یا تقویت ارتباط دانشگاه و جامعه
_ ایجاد فضای تعاملی برای آشنایی ذی نفعان حال و آینده واحدهای پژوهشی و فناوری با همدیگر
 

اهداف عملیاتی
 

_ انتشار عملکرد مطالعاتی و تحقیقاتی دانشگاهها، مؤسسات پژوهشی و دستگاه‌های اجرایی
_ تشویق و تقدیر از پژوهشگران، فناوران و پژوهشیاران دانشگاهها، مؤسسات پژوهشی و دستگاههای اجرایی
_ ارزیابی فعالیت‌های پژوهشی و فناوری یکساله دانشگاه‌ها، مؤسسات پژوهشی، مراکز رشد و پارک‌های علم و فناوری و دستگاه‌های اجرایی
_ افزایش حساسیت و توجه مدیران به فعالیت‌های پژوهشی و فناوری

 

 

منبع :http://www.uok.ac.ir/fa/vice-chancelleries/research/research-week.aspx  

 نظر دهید »

شهید «احمدعلی نیری»

22 آذر 1396 توسط شهید خوشنام

 ماجرای تحول شهید «احمدعلی نیری» به خاطر دوری از گناه 

 

 

رفتار و عملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت. در داخل یک جمع همیشه مثل آن‌ها بود با آن‌ها می‌خندید با آن‌ها حرف می‌زد و… احمد هیچ گاه خود را از دیگران بالاتر نمی‌دانست. در حالی که همه می‌دانستیم که او از بقیه به مراتب بالاتر است. از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفتم. احساس کردم که احمد خداوند را به گونه‌ای دیگر می‌شناسد و بندگی می‌کند! ما نماز می‌خواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم اما دقیقا می‌دیدم که احمد از نماز و مناجات با خدا  لذت می‌برد. شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه 12 ساله عجیب بود. من سعی می کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه می‌کند. اما او رفتارش خیلی عادی بود و مثل بقیه می‌گفت و می‌خندید. من فقط می‌دیدم اگر کسی کار اشتباهی انجام می‌داد خیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر می‌داد. احمد امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نمی‌کرد. فقط زمانی برافروخته می‌شد که می‌دید کسی در یک جمعی غیبت می‌کند و پشت سر دیگران صحبت می‌کرد در این شرایط دیگر ملاحظه بزرگی و کوچکی را نمی‌کرد با قاطعیت از شخص غیبت کننده می‌خواست که ادامه ندهد. من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من… لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را  بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.

نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این از این گناه می‌گذرم.»

بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»

 نظر دهید »

همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی

21 آذر 1396 توسط شهید خوشنام

شهید امیر حاج امینی


تاریخ تولد سال 1340 در متولد روستای علیشار از توابع زرند ساوه بیسیم چی لشگر ۲۷ محمد رسول الله

تاریخ شهادت ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ 

محل شهادت کربلای شلمچه

مزار قطعه۲۹ گلزار شهدا تهران

 

دست نوشته ای از شهید امیر حاج امینی:

سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان مخلص او…..

 از اینکه بنده بد و گناهکار خدایم سخت شرمنده ام و وقتی یاد گناهانم می افتم

 آرزوی مـــــــــــرگ می کنم؛ ولی باز چاره ام نمی شود.

هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم ، جز اینکه دلم را به دو چیز خوش کرده ام:

 یکی اینکه بااین همه گناه،اودوباره مرا به سرزمین پاکی واخلاص وصفاومحبت بازم گرداند.

 پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد، هرچند که چشم دلم کور است و نمی بینم و

 احساسش نمی کنم اگر چنین نبود پس چرا مرا به اینجا آورد؟

دوم اینکه قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدی هایم بسیار دلسوزم.

 لحظه ای حاضر به رنجش کسی نمی شوم، حتی رنجش بسیار کوچک و ناچیز،

 ولی در عوض برای خوشنودی دیگران حاضر به تحمل هرگونه رنجی می شوم.

 بله! به این دو چیز دل خوش کرده ام

اگر دوستم داری که مرا به اینجا آورده ای پس به آرزویم که …. برسان.

ای کسانی که این نوشته را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم،

 بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او، به بالاترین درجات دست یابند.

 البته در این امر شکی نیست .

ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنهکار خدا به آرزویش رسیده است.

حالا که به عینه دیدید، شما را به خدا عاجزانه التماس و استدعا می کنم،

 بیایید و به خاکش بیفتید و زار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید.

 با او آشتی کنید. زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است.

 فقط کافی است یکبار از ته دل صدایش کنید.

دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید

 و دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا که می برد، او می برد……

شنبه 7/4/65

ساعت 5 بعدازظهر

بنده مخلص و گنهکار، امیر حاجی امینی

 

 

 نظر دهید »

#داستان های طنز...

21 آذر 1396 توسط شهید خوشنام

حلالم کن…

یکی از علما چند شب در هیأتی منبر رفت. شب آخر، پاکت چند شبی را که منبر رفته بود از صاحب مجلس گرفت. شخصی جلوی عالم را گرفت و گفت: «حاج آقا! بی‌زحمت یک دعا در گوش من بخوانید». آن عالم دعا را خواند. بعد آن شخص گفت: «آقا! من را حلال کنید». حاج آقا گفت: «حلالت کردم». چند دقیقه بعد آن عالم رفت تا برای خانه‌اش خرید کند. وقتی خواست پول اجناس را به صاحب مغازه بدهد، دست کرد داخل جیبش و دید ای داد بی‌داد! خبری از پول و پاکت نیست. عالم به لهجه ترکی گفت: «ددم وای! حلالش هم کرده‌ام.

.

.

.

.

درخت گردو

شخصی زیر درخت گردو ایستاده بود و می‌گفت: «خدایا! همه کارهایت درست است فقط نمی‌فهمم چرا گردوی به این کوچکی را بالای این درخت بزرگ قرار داده‌ای ولی هندوانه به آن بزرگی را لای بته‌های کوچک! » همین‌طور که داشت با خدا درددل می‌کرد ناگهان بادی وزید و گردویی روی صورتش افتاد و از بینی‌اش خون آمد. او به خودش آمد و گفت: «خدایا! کارت درست است. اگر یک هندوانه بالای درخت بود، معلوم نبود چه بلایی سرم می‌آمد

.

.

.

.

قاطر و آسیاب

شخصی وارد یک آسیاب گندم شد. دید به جای اینکه یک انسان گندم‌ها را آسیاب کند چوب آسیاب به گردن یک قاطر بسته شده. قاطر می‌چرخید و آسیاب کار می‌کرد اما به گردن قاطر یک زنگوله آویزان بود. از صاحب آسیاب پرسید: «برای چه به گردن قاطرت زنگوله بسته‌ای!» آسیابان گفت: «برای اینکه اگر ایستاد بفهمم و متوجه شوم که آسیاب کار نمی‌کند». آن شخص دوباره پرسید: «خب! اگر قاطر ایستاد و سرش را تکان داد، از کجا می‌فهمی؟» آسیابان گفت: «برو این پدر سوخته‌بازی‌ها را به قاطر من یاد نده!»

 

 نظر دهید »

# امر به معروف و نهی از منکر

21 آذر 1396 توسط شهید خوشنام

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

دنیای شیرین ظهور آقا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • # امام حسن مجتبی (ع)
  • # امر به معروف و نهی از منکر
  • # تغذیه سالم
  • # حدیث ازدواج
  • # دعای بارش باران از صحیفه سجادیه
  • # روابط زن و مرد از دیدگاه قرآن
  • # زیبایی های خلقت
  • # شب یلدا
  • # منزلت زن از منظر قرآن
  • # نگاهی به غذا و تغذیه از منظر اسلامی
  • # نیت پاک
  • # کدام میوه چه خاصیتی دارد ؟
  • #داستان های طنز...
  • آثار و فوایدنماز
  • آداب تربیت فرزند از منظر اسلام
  • آیا میدانید علمی
  • اهمیت زیارت امام حسین (ع)
  • بدون موضوع
  • راه های بدست آوردن اخلاق نیکو
  • زیبایی چادر
  • شهید «احمدعلی نیری»
  • مطلب جالب و خواندنی درمورد حجاب
  • هفته پژوهش
  • همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی
  • پاداش زیارت امام رضا(ع)
  • چگونه یه نماز خوب بخوانیم؟

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس